سفرنامه ما كه راويان نور بوديم.
به نام تو
زد و شهدا ما رو طلبيدند و با بروبچز شاعر و داستان نويس رفتيم اردوي راهيان نور جبهه هاي غرب كشور. جاي همه دوستان خالي بود و انشاءالله كه دفعات بعدي با دوستان هم داستان بيشتري بريم به اين مناطق ملكوتي.
به همين بهانه اين چند تا عكس رو ميذارم كه اين سفر سه روزه و خوش مزه رو فراموش نكنيم .
اينجا كجاست ؟ بلندي هاي بازي دراز. جايي كه در زمان جنگ خون هاي زيادي براي پس گرفتنش از دشمن ريخته شده. ما كه نصف مسير جادهي خاكي رو پشت كاميون رفتيم و نصف بقيه ش رو پياده رفتيم نفسمون بريد. نميشه تصور كرد جنگيدن توي اين مناطق توي زمستون چقدر سخته.
برگشتنش هم جالب شد. ماشين براي همه جا نداشت و من و سيدحسين موسوينياي عزيز باز دوباره نصف راه رو پياده برگشتيم. شب بازي دراز، خلوت، ساكت، زير نور ماه. خيلي لحظات جالبي بود.
روز دوم موقعيت ديدار با خانم فرنگيس حيدرپور پيش اومد. همون "خانم تبري" كرمانشاهي ها كه زمان جنگ، در سن هجده سالگي، با تبر يه عراقي رو ميكشه و دو تا رو اسير ميكنه. مبسوط ماجرا رو اينجا بخونيد.
اينم اساتيد داستان نويسمون علياصغر عزتيپاك و ابراهيم اكبريديزگاه.
اينم جوان اول داستان كشور سيدحسين موسوينيا در حال تلاش بيوقفه براي ثبت اطلاعات ميداني!
اينم محمدحسين نعمتي كه فكر كنم بعد از اين عكس ديگه نبايد بهش بگيم شاعر، بايد بگيم عكاس حرفه اي! نمي دونم در حال شكار كي بوده كه من شكارش كردم!!!
ميمك ! نقطه صفر مرزي ! از سمت چپ : محسن رضواني، امير تيموري، پيمان طالبي، فريد فردوسي، عليرضا قنبري.
دو تا قسمت خوب اين سفر توي دو ساعت آخرش اتفاق افتاد. يكي ديدار با استاد محمدجواد محبت بود كه به تازگي يك سكته مغزي ناقص رو از سر گذرونده بود و خدا رو شكر حالشون خوب بود.
توي كوچهي استاد محبت اينقدر شلوغ كرديم كه قبل از در زدن خودش بيچاره با عصا اومد درو برامون باز كرد!
ديگري هم ديدار با احمد عزيزي كه شكر خدا بعد از ديدار آقا حالش رو بهبوده.
خلاصه خوش گذشت. خدا باز قسمتمون كنه.
نظرات:
تشكر |
«» میگوید: |
«سلام عزيز ممنون كه اومدي و سري زدي و خيلي استفاده بردم از نظراتت ايشالله كار پرداخت نهايي رمان هم اين هفته تموم ميشه و به ايميل شما مي فرستم. خدا كنه كه رو سفيد بشيم و يه كار آبرومند باشه. درخور انقلاب و ادبيات و سبزوار. منم برا شما آرزوي توفيق مي كنم. در ضمن از پيام هاي ارسالي به موبايلم متشكرم. اگر برنامه ي خاصي باشه، ايشالله حتما ميام. يا حق» |
«كي قبادي» میگوید: |
«سلام عزيز دلم هوايي شد. شايد ما را شهدا نطلبيده بودند. به روزم. يا حق» |